شما با متریال و تکنیکهای متنوعی کار میکنید. علت این تغییرات در دورههای مختلف کاری شما چیست؟
هر متریالی برای من دورهای دارد. هر بار شروع به کار کردن میکنم چیزی از نتیجه نمیدانم. آموزشهای اولیه و آشنایی با متریال گام نخست است اما برای حرفهای شدن باید آنقدر کار کرد تا روش کار هر فرد با آن ابزار پیدا شود. به همین دلیل من بسیار کار میکنم تا روش خودم را با آن ابزار پیدا کنم، سپس تا دورهای با آن تکنیک ادامه میدهم و بعد از مدتی حس میکنم حالا باید تغییر کند و تجربههای دیگر با ابزارهای دیگر داشته باشم. علاوه بر این ابزار و موضوع کار با هم مرتبطاند. موضوع و ابزار بر هم تاثیر میگذارند. مثلا اگر در دورههایی به جای مداد رنگی با ابزار دیگری کار میکردم پاسخی که میخواستم از اثر دریافت نمیکردم.
این انتخابها چه اساسی دارند؟ حسی هستند؟
نه قبلا تستهای مختلف دارد. اینطور نیست که الان تصمیم میگیرم با مداد رنگی کار کنم پس با مداد رنگی کار میکنم. پیش از هر دوره کاری با ابزارهای مختلف تجربه میکنم و هر مجموعه یک سری طراحیهای کوچک دارد که در آخر یکی از آنها انتخاب و تبدیل به کار اصلی میشود. معمولا در یک روند طولانی تصمیم میگیرم کدام ابزار برای مفهومی که باید بیان شود مناسبتر است.
هر مجموعه جدید علاوه بر تکیه بر امکانات ابزار از چه چیز آغاز میشود؟
خیلی سخت است. وقتی میخواهد شروع شود نمیدانم باید از کجا شروع شود و اصلا چه چیزی باید شروع شود. شروع میکنم به اتود زدن و کار کردن. در کار کردن و تجربههای مختلف با ابزارهای مختلف است که درمییابم میخواهم چگونه و چه کاری را آغاز کنم. این شیوه شکلگیری در مورد انتخاب موضوع آثار هم صدق میکند.
شما علاوه بر تکنیکها و متریالهای مختلف با موضوعات متفاوتی مانند طبیعت، انسان، زن و… کار میکنید. این سوژهها چگونه انتخاب میشوند؟
اتفاق میافتد. نمیشود گفت همینطور بی دلیل کار میکنم. شبیه زندگی کردن است. ما هر روز زندگی میکنیم، تجربه میکنیم و نقاشی کردن هم همینطور است. مسیرت را پیدا میکنی و چیزهایی را میکشی که در زندگیت تجربه کردهای. متریال و ابزار کار هم در این روند ممکن است تغییر کند. گاهی حس میکنم باید همچنان با آن متریال کار کنم و هنوز برایم تمام نشده است. زمانهایی حس میکنم دیگر تمام شد و دلم نمیخواهد مدام خودم را تکرار کنم، حال باید اتفاق جدید دیگری بیافتد. به همین دلیل همه چیز در روند کار رخ میدهد اما تا آنجا که با خودم راجع به تکنیک به نتیجهای برسم ادامه میدهم.
در نمایشگاه حاضر یک ویدئو در کنار نقاشیتان به نمایش درمیآید. اولین بار است که از یک رسانه هنری دیگر استفاده میکنید. تجربه آن چگونه بود؟
بله اولین بار است. در این نمایشگاه قرار نبود که یک تک اثر به نمایش درآید. من کارهای دیگری هم انجام دادم اما دیدم هیچ کاری کنار این کار نمینشیند. مفهوم این کار فقط با یک تک اثر شکل میگرفت و برایم بسیار جذاب بود چون داستانی داشت و داستانش برای من موضوع مهمی است. موضوع کشته شدن آدمها که متاسفانه مدام در تاریخ تکرار میشود و نقاشان مختلف براساس این روایت چندین نقاشی خلق کردهاند؛ در عین حال انگار خود این روایت هم تکرار میشود. خیلی تلخ است. بخشی است غیرقابل کنترل که همچنان ادامه دارد و من آن را به کانسپتی وصل کردم که همیشه در ذهنم بود و خواستم تجربه جدیدی با آن داشته باشم.
نظر شما درباره استفاده از رسانههای مختلف چیست؟
رسانه مهم نیست، بلکه مهم مفهومی است که هنرمند در ذهن دارد. حتی ممکن است شخص در آن رسانه ضعیف باشد ولی ایدهای در ذهن داشته باشد که ممکن است با هر چیزی اجرا شود. آنچه مهم است یافتن رسانه مناسب برای آن ایده است.
-متنهایی در ویدئو نمایش داده میشوند. نحوه انتخاب آنها به چه صورت بود؟
-کشتارهای دستهجمعی زیادی در تاریخ رخ داده است؛ نسلکشی های مختلف، کشته شدن افرادی که در جنگ نبودهاند، سرباز نبودهاند و ربطی به جنگ نداشتند. من سعی کردم از هر دوره تعدادی را انتخاب کنم که بعضی از آنها مثل هولوکاست معروفتر هستند و برخی هم کمتر شناختهشدهاند. آنچه در ویدئو میبینیم شبیه اطلاعات ویکیپدیا است و در واقع نمادی از تکرار این اتفاق از دیرباز تاکنون است. گزارشهایی است که هر روز میخوانیم ولی فقط میخوانیم و هیچ اتفاقی نمیافتد. هیچ کاری نمیکنیم، هیچ و مردمی هم که به نمایشگاه میآیند همین برخورد را خواهند داشت. کسی قرار نیست همه این متنها را بخواند. برای کسی مهم نیست که همه را بخواند. قرار است همین اتفاق بیافتد. فقط میخواهم ببینند که اینطور برخورد میکنند.
این دغدغه قدیمی شماست؟ آیا جنگ بر انتخاب موضوع شما تاثیر داشت یا این روایت قدیمی شما را به بازخوانی امروزی آن واداشت؟
چند سال پیش میخواستم با موضوع جنگ کار کنم اما به دلایلی میسر نشد. من همیشه به جنگ و پیامدهای آن فکر میکنم و این روایت کتاب مقدسی و دغدغه ذهنی من در جایی به یکدیگر متصل شدند.
رزیدنسی و نمایشگاه سال گذشته شما در فرانسه چگونه شکل گرفت؟
من پروژهای را برای دوستی تعریف کردم و او پیگیر این پروژه شد. موضوع آن مربوط میشد به نقشبرجستههای سنتوری کلیساها و ارتباطشان با پرسپولیس خودمان. من در ایران درباره این پروژه کار میکردم که برای رزیدنسی سه ماهه به پواتییر دعوت شدم. برنامهریزیها به گونهای انجام شد که افتتاحیه نمایش من دقیقا در روز میراث فرهنگی باشد؛ روزی که به ارتباط فرهنگی میان کشورها اختصاص دارد.
این دغدغه در ذهن شما چگونه شکل گرفت؟
بیشتر یک نگاه فرمال و همزمان به نقشبرجستههای پرسپولیس و نقشبرجستههای سنتوری کلیساهای اروپایی بود. برخوردم تحقیقاتی نبود بلکه فقط درپی یافتن ارتباطی میان این دو موضوع بودم. نمادهای مشترک در بین آنها زیاد بود مثل نماد شیر و عقاب و… . کار با این عناصر تاریخی برای من تجربه خیلی خوبی بود.
در آن مجموعه دو موضوع نقشبرجستههای پرسپولیس و کلیساها به خوبی با یکدیگر ادغام شدهاند. این طور به نظر میرسد که شما یک فصل مشترک میان آن دو پیدا کردید و بر آن فصل مشترک کار میکنید.
از آنجا که بازنمایی محض نبودند یافتن این فصل مشترک از دید خودم و رسیدن به یک نگاه ساده ماهها طول کشید. مدتی به شیراز رفتم و آنجا کار کردم و بعد به شهر پواتیه رفتم و همانجا بر کلیساهای رمانسک و گوتیک کار میکردم.
آثار این مجموعه در کلیسای جامع شهر نمایش داده شد. تجربه این نمایش و برخورد مخاطبان چگونه بود؟
گالریهای آن شهر برای تابلوهای من کوچک بودند و احتیاج به فضای بزرگتری داشتم. تنها جایی که برای کارها مناسب بود همان کلیسا بود که تجربه بسیار متفاوتی بود چون شبیه گالری نیست. بازدیدکنندهها متفاوتاند و این بسیار جالب بود. از قشر خیلی سنتی تا آدمهای اهل هنر و هنرمندان برای بازدید میآمدند. واکنشها خیلی متفاوت بود و تغییر کردن فضا برای آدمهای معمولی که هر روز برای عبادت به کلیسا میآیند عادی نبود. آنها درباره آثار صحبت میکردند و از تجربیاتشان راجع به پرسپولیس حرف میزدند. خیلیها درباره پرسپولیس میدانستند و حتی راجع به کلیساها، نمادها و عناصری که در کار من میدیدند اطلاعاتی را مطرح میکردند که برایم تازگی داشت. با اینکه نقاشیها رئالیستی نبودند اما مردم ارتباط خوبی با آثار برقرار میکردند. برای من ارتباط نزدیکتری بود با مردم معمولی، تجربهای که ما در ایران نداریم. همیشه قشر مشخصی به گالریها میآیند.
درباره نحوه نمایش هم همه چیز در روند اتفاق افتاد؟
بله. به خاطر کارهای بزرگم قرار شد نمایشگاه در کلیسا برگزار شود. چون کلیسا تاریخی و جزء میراث فرهنگی بود امکان نصب مستقیم تابلوها بر دیوار وجود نداشت. سازهای طراحی کردیم که بتوانیم کارها را بر آن نصب کنیم و نقاشیها را از آن آویزان کردیم.
نمایشگاه حاضر دومین نمایش آثار شما در گالری ایرانشهر است. نمایشگاه گذشته شما «حذر» تابلوها و طراحیهایی فیگوراتیو در گروهها و تجمعهای بزرگ و کوچک بود. آنها چه کسانی بودند و متریال آثار چه بود؟
متریال رنگ روغن بود. من رنگ روغن را رقیق نمیکنم، اگر رقیق باشد بافت موردنظرم را ایجاد نمیکند و سطحی صاف شکل میگیرد. وقتی رنگ روغن خشک باشد بافت ریزی ایجاد میکند. مدتها طول کشید تا با اتودهای قبلی به این تکنیک برسم و سپس آنها را در اندازههای بزرگ نقاشی کردم. در آن نمایشگاه فقط از روی عکسهای قدیمی کار کردم. همه آدمها مرده بودند و هیچ آدم زندهای در آنها نبود. از تمام آدمهای دور و بر خودم خواهش میکردم که عکسهای خیلی قدیمی مثلا از خانه مادربزرگهایشان به من بدهند و از جمعآوری عکسهای قدیمی در اطراف خودم شروع شد. سپس از روی آنها کار کردم. یعنی هیچ کدام از این افراد زنده نبودند، مردگانی بودند که فقط عکسشان مانده بود.
عکسها را با هم ترکیب میکردید یا هر تابلو یک عکس بود؟
هر تابلو فقط از روی یک عکس کار شده است. در گذشته عادت بر آن بود که عکسهای دستهجمعی بگیرند مثلا همه برای مراسم خاصی میایستادند و عکس میگرفتند و عکسهای تکی کم بود.
در حذر دغدغه شما بیشتر بر تکنیک متمرکز بوده یا موضوع؟
هر دو با هم هستند و یکدیگر را همراهی میکنند. نمیتوان آنها را از هم جدا کرد. ایدهها، تکنیک و مفهوم را در جریان کار کردن پیدا میکنم. شیوه کار کردنم این است. من کار میکنم تا پیدا کنم.