آن بخشهایی که تراشیده، سوزانده، کنده و دور ریخته شدهاند همان چیزیست که در آثار من از دیده نهان اما در درون ما نهفته است. این بخشها بهسانِ زخمهاییاند که با گذر زمان التیام یافتهاند و من فقط آنها را رو به آینه گشودهام. زیرا زمان بر آینه اثر نمیگذارد. آینه همانا «دگر جا»یی است خارج از مفهومِ زمان. دگرجایی که تو در آن «هستی» و درعینحال «نیستی». چنین زخمهایی تنها با یاد آوری آن فراموش میشوند.
آنچه در آثار من نمایان میشود حجمی است که از زخمههای ویرانیها بقاء یافته است. هر اثر نشانی از انسانی است که از بقایایِ زخمها نیرو میگیرد و تنها خاکسترِ آن به یادمان میآورد که چیزی زمانی وجود داشته بیآنکه باقیماندهای از خود برجای بگذارد. با گذر هر لحظه چیزی در ما میمیرد و زخمها و تکرار آنها در لایهها و آینهها در آثار من گواهی بر تجربۀ خاکسترها هستند. تجربۀ خاکسترها نهفقط تجربهایست از فراموشی، بلکه تجربهایست از فراموشکردنِ خودِ فراموشی، تجربهایست از فراموشکردنِ آن چیزی که هیچ باقیماندهای ندارد. لایههای زمان همچون آینه وفادار است چنانکه فقط به شما حقیقت را آشکار میکند. تصویری که در آینۀ آثار من میبینید بقایایِ زخمهای ماست؛ زخمهایی که حتی گذر زمان آنها را از میان نمیبَرَد و همواره میتواند درمقامِ آغازی دوباره باشد.
زخمها به هر اندازه که عمیق باشند التیام مییابند، اما از خود اثری به جا میگذارند. تأثیرِ زخمها نه در التیامیافتن، که در همین برجاگذاشتنِ ردِّشان بر آگاهی ماست. شما را در بخش چیدمان [اینستالیشن] این مجموعه دعوت میکنم که آزادانه این آثار را بخوانید و آنها را بچینید. زخمها را مرور کرده، آنها را از هم باز کنید و با آگاهی تازهایْ کتابِ خود را خلق کنید.