خانه » Exhibitions » ریفاکتور / نیکزاد عربشاهی
ریفاکتور
وداد فامورزاده، نیکزاد عربشاهی
در ابتدای قرن بیستم، ایده ارتباط دادن صدا و رنگ و عناصر تصویری بیش از پیش هنرمندان را شیفته خود کرد؛ از پیانو با کلیدهای رنگی الکساندر اسکریابین تا مواجهه و دوستی آرنولد شونبرگ و واسیلی کاندینسکی. اما تنها به یاری پیشرفتهای تکنولوژی در نیمه دوم قرن بیستم بود که امکان پیوند و تعاملِ همزمانِ تصویر و صدا در یک اثر هنری فراهم آمد. آنچه امروزه شنیدیدار (آدیو ویژوال) نامیده میشود، برآمده از داد و ستد میان جهان تصویر و جهان صدا با میانجی زبان دیجیتال است. زبان دیجیتال خود امکان ترجمه انواع سیگنال را به هم فراهم آورده و ما میتوانیم هر داده خامی را به تصویر یا صدا تبدیل کنیم. این پدیدهای نوست، اما پیش از آنکه بپرسیم این امکان نو که از راه نگاشتِ ریاضی، امواج سینوسی را به هم تبدیل کرده و از این راه امواج الکترومغناطیس و امواج آکوستیک را به هم ترجمه میکند، در پیشاروی ما چه میگذارد، باید بپرسیم که این امکان نو کدام استعداد شناختی و توانایی ادراکی ما را درگیر میکند؟ آیا تنها کسانی که اختلال عصبشناختیِ معروف به «حسآمیزی» دارند میتوانند آمیزهای از حواس را تجربه کنند؟ و یا مسئله در ساختار دستگاه شناختی ماست که تنیافته و دربردارنده همه حواس باهم است؟ اگر تلاش برای یافتن معانی نمادین را به کنار بگذاریم، تجربه آنی و حسی برخورد اولیه با شنیدیدار چگونه تجربهای است؟
تجربه «شنیدیدار» تجربهای است جامع که تمام حواس را همزمان برمیانگیزد و فضا را بازتعریف میکند. در پاسخ به این پرسش که شنیدیدار متعلق شنیدار ماست یا دیدار ما، باید گفت هردو در یک زمان. در شنیدیدار نمیتوان صدا و تصویر را از هم جدا نمود بی آنکه سرشت شنیدیدار را برهم زد، و این خود سنجشی است برای شناخت این رسانه. در هنر شنیدیدار صدا و تصویر دیگر رابطهای ساده و سردرستی باهم ندارند، بلکه زبان تازهای آفریده میشود برای رمزگذاری و رمزگشایی، آشکارسازی و پس از آن بازنهانسازی، بازنمایانسازی و فراخوانیِ هر آن لحظهی فرّاری که خود را چون امر واقعی و یا امرحقیقی بر ما نمایان میسازد. این زبان تازه که از پیوند خوردن فضا، صدا و تصویر شکل میگیرد، امروزه تبدیل به رسانهای برای امکان بروز شکلی تازه از گفتگو شده است.
پروژهای که پیشاروی شماست تجربهای است در همین میدان گفتگو. این اثر تصویر و صدا را باهم درمیآمیزد و در این آمیزش هر یک دیگری را به بازی میگیرد. بخش تصویری این پروژه امتداد تجربه نقاشانه پیشین نقاش است که اکنون در ذهن او نقش جدیدی رقم زدهاند. این پروژه تصویرگری این ذهنیت نوست، و ازهمین رو «ریفکتور» نام گرفته است. هستهی مرکزی این بازتابدهنده کدی است که از کارگاه ارزیابیها و بازخوانیهای الگوهای ذهنی نقاش به درآمده است؛ بخشی از دستاوردهای این بازنگری به الگوریتمهای ریاضی تبدیل شدند که تاثیرات پیدرپی آنها بر یکدیگر شبکهای پویا از مجموعه کدهایی را ساخت که خود میتوانند، بینیاز از کنترل، در لحظه همچون نقاش نقش زنند. کاربرد این کد همانا بازآفرینیِ فرآیندِ شکلگیریِ تصاویر و کنترل کیفیتِ تحقق آنها بر روی سطح پلتفورمِ دیداری است. پلتفورمِ دیداری در «ریفکتور» گونهای حجم-تصویر-صدای در هم تنیده است که از طریق چیدمانی از تصاویرِ و صداهای تکرارشونده میکوشد فضا را بازتعریف کنند؛ تصاویری که فراسوی بستر استوار دیوارهای سفید گالری در میان سه سازهی فلزی، سطح شفاف چندین ورق توری آهنین را یک به یک درمینوردند و در امتداد فضا تکثیر میشوند تا حجم-تصویری در میانهی صدا پدیدار شود. نقاشی به صدا تبدیل میشود و از پیش چشمان ما محو میشود.
صدایی از پیش در میان نیست؛ صدا باید آفریده شود. پیوند صدا و تصویر از همین نیاز سرچشمه میگیرد. الگوریتمهای ریاضیِ ذهن نقاش در الگوریتمهای ریاضی جدیدی که در ذهن هنرصداگر sound artist نقش بستهند جان میگیرند. حرکت دست نقاش، ترکیب رنگ، بازیگوشی و هیجان در شمای پارامترهای ورودی و محرک سنتز صدا نیروهای این جان تازهاند. تنها دو گزینش مهم از پیش برای صدا اندیشیده شده است: فواصل میکروتونال که از فواصل موسیقایی فراموششدهی قطبالدین شیرازی گرفته شدهاند و نیز رابطهی نوفه و سیگنال سینوسی. حرکت صدا در هر شیءِ تصویری حرکت دست نقاش را تشدید میکند و حرکت در فضا رابطهی میان اشیای تصویری را بازنمایی میکند.