خانه » Exhibitions » صورتگریز (در تکریم بهمن محصص) / مرتضی خسروی
طراح، در راه
هلیا دارابی
چهرهای از خلال ضربههای جاندار یا خفیفِ قلم بر سطح بوم جان میگیرد. علامتها در آگاهی ما بر خطوط مقوّم سوژه در جهان بیرون منطبق میشوند تا ما چهره را «تشخیص» دهیم. اما کاربست حداقلیِ قلمضربهها ما را دوباره به رسانه ارجاع میدهد و فرم و نحوهٔ بازنمودِ اثر را یادآور میشود. آنچه محمل لذت ناشی از مشاهدهٔ این آثار شده، تا حدی انطباقِ انگارهٔ آشنا بر تصویری است که با کاربست استادانه و مقتصدانهٔ رسانه خلق شده است. شیرینی این تجربه شاید در تفاوت پرمایهٔ این قسم پرتره با چیزی باشد که ذهن ما در روال روزمره از پرتره تجربه میکند.
مرتضی خسروی که به پژوهش سازمند سبکی دلبستگی وافر دارد حین مطالعه بر روی کار چند هنرمند هموطنِ مورد علاقهاش (از جمله بهمن محصص، منوچهر یکتایی و محسن وزیری مقدم) قصد میکند مجموعه پرترهای در تکریم هر یک از ایشان بسازد. اما با تکمیل نخستین تکچهرهٔ محصص بر آن میشود که پرترههای محصص را ادامه دهد، که نظر به روحیهٔ جستوجوگر این هنرمند تصمیم عجیبی نیست. مروری بر تجارب نقاشانهٔ او که از نوجوانی آغاز میشوند نشان میدهد که او مدام و خستگیناپذیر موضوعی را که دستمایهٔ کار خود ساخته تکرار میکند و هر بار بر باریکهای جزئی متمرکز میشود. در نتیجه گاه این طرحوارهها بسیار شبیه به هم از کار درمیآیند، اما نگاهی دقیقتر گامی را که هنرمند در هر یک از آنها برداشته هویدا میکند.
در این قابها محصص به بیننده نمینگرد؛ گویی نقاش او را در لحظهای شکار کرده که نگاهش را از چشم دوربین برمیگیرد و به سویی دیگر میاندازد. از آنجا که نگاه نشانی است از توجه آگاهانه به موضوع، و ما خودبهخود تلاقی نگاه را علامت ضمنی برقراری ارتباط اجتماعی میخوانیم، امتناع محصص از نگریستن به بیننده یا به عبارتی به رسمیت شناختن وی، در این پرترههای عظیم بر شخصیت منزوی و مغرور محصص منطبق میشود. بزرگی ابعاد چهره در نسبت با قاببندی، که فضایی برای عنصری دیگر باقی نمیگذارد، تنهایی دیرینهٔ محصص را، همچنان که به کسی نمینگرد و به خود مشغول است، نمایانتر میکند، و تاکیدی است بر عدم تناسب این غول هنرمند با بستری که او را در بر گرفته بود.
زاویهای که از پرتره میبینیم دقیقاً بر هیچ یک از صحنههای ثابت فیلم یا عکس منطبق نیست. منظری است بین سهرخ و تمامرخ که ایجادش بهتمامی بر شناخت هنرمند از عضلات و فرمهای چهره و کوتاهنمایی هر یک، بسته به موقعیت سر، متکی است. همین زاویهٔ بینابینی است که تداعیِ تداوم حرکت در فضا و ناپدیدی را القا میکند. در این مجموعه، هر یک از پرترهها نسبت به دیگری درجهٔ متفاوتی از محوشدگی را نمایش میدهد.
نقاشیهای مرتضی خسروی کیفیت رئالیستی بیطرفانه و وارستهای دارند. خطوط سازندهٔ پرترهها با همهٔ بیانگری، عواطف خاصی را بازنمایی نمیکنند و بیننده را به نتیجهگیری خاصی بیرون از عالم نقاشی نمیبرند. سوژه در این شیوهٔ بازنمایی، ظرفیتی برای نمایش طیف وسیعی از عواطف انسانی و همزمان پوشیده داشتن آنها بر ملا میکند. مطالعهٔ ساختاری جدی، طولانی و منضبط او بیشتر بر کار هنرمندان مدرن متمرکز است؛ آنجا که دغدغهٔ بازنمایی تصویریِ واقعیت و اَنحای فرارفتن از شیوههای سنتیِ نقاشی در پیشانیِ تجربهٔ نقاشانه بوده است. ضربان قلمضربهها در آثار روتکو، تکوین فرم از دل تقاطع خطوط در آثار جاکومتی، جانگرفتن اشیا در آثار موراندی، و سازماندهی فضایی مدرنیستهای اولیه چون ماتیس و سزان راههای پوییدهٔ هنرمندان پیشین است که این طراح بلندپرواز آنها را در بافتاری نو میآزماید و آزمون نفسگیر نقاشانهٔ آنها را به شیوهٔ خود تجربه میکند.