اولين خاطره اين مجموعه در من به حافظیه شیراز و کارگاه نمدمالی در آن حوالي برميگردد. در وسط کارگاه یک قطعه نمد به صورت چوقا روی پای خودش صاف ایستاده بود و خودش را به مثابه حجمي تام و تمام به من تحميل كرد. من مجذوب شده بودم از اينكه چگونه چيزي مثل نمد که همیشه در ذهن من به عنوان زیرانداز و يا پوشش سادهاي به حساب ميآمد، بدون هیچ حايلي به صورت یک حجم، چيزي بيش از آني كه بود آشكار ميكرد. اين مواجهه كار خودش را كرد و اين موضوع دغدغه ذهنی من شد. رفتهرفته با آن درگیر شدم. مجموعه پيشرو حاصل اين روياروييست از يك سو تلاش براي رسيدن به كيفيات متمايز از آنچه بود و سوي ديگر حفظ همان نطفه آغازين، يعني سادگي آن هم در غايتش… شايد همان؛ درون، بیرون و دوباره درون…