خانه » Exhibitions » مجسمههای فاطمه امدادیان
تندبادی در وزش است
هلیا دارابی
آثار فاطمه امدادیان بر زمینۀ مسایل بنیادین هستی انسانی استوارند: زیست جمعی، پیوندهای عاطفی، تنهایی، پیوستن و گسستن، تنش و جداییِ زاییدهشدن و زادن، کندهشدن و در جهان افکندهشدن. در چیدمان حاضر، پیکرهها را باید در ارتباط با هم دریافت. آثار به واسطه ابعاد بزرگ و چندپارگیشان، نسبتی چندجانبه با فضا ایجاد میکنند، در فضا دست میاندازند و فضای منفی مابینشان را به جنبش در میآورند.
مجسمهها نیز چون ما بدنی دارند، و این مشابهت هستیشناختی، تجربهای یگانه ایجاد میکند که خاص این رسانه است. این تجربه، در چیدمان حاضر، با حرکت و مشاهدۀ فعال ممکن میشود. دیدار این پیکرهها با چشم نیست، بلکه تجربۀ مجسمه در کل بدن مخاطب مسکن دارد: این مواجهه در به حرکت درآمدن است در فضای بین پیکرها، در شناور شدن درونِ میدان فعالی که پیکرهها تعریف میکنند، در زخمخوردن در میان برشها و کَندهشدن در میان کُندههای چندپاره. تجربۀ زمانمندیِ پیکره است، آنجا که زمان در تجربۀ حسّی پیکرهها به دام میافتد و از زمان جاری جدا میشود.
برشها مشخصه مجسمههای امدادیاناند. از آغاز با او بودهاند و پیوسته بار بیانگرِ فزونتری مییابند. خطوط و برشهای پیکرها فضا را به تپش درمیآورد، گویی خطوط از پیکرهای کنده شده و به دیگری میروند، و آثار را در جایی در میان نقاشی و مجسمه قرار میدهند: خطوط به فضا شکل میدهند و کیفیتی نقاشانه در آن رقم میزنند. حرکت از میان برشهای تیز و برندۀ پیکرها یادآور حرکت در میان شاخههای شکسته در جنگلی است؛ گویی تندبادی درحال وزیدن است؛ یا شلاقی است که بر بدنها فرود میآید و آنها را میشکافد، و لبههای تیزی که عریان میکند، خود به فضا هجوم میبرند و آن را میخراشند، شخم میزنند و تراش میدهند.
از منظر تاریخی، کار فاطمه امدادیان حیطهای از تجربۀ مجسمهسازی مدرن ما را پر میکند. او برای رسیدن به مجسمه از مسیر بازنمایی طبیعتگرایانه حرکت نکرد، و نیز از نقشمایههای بومی بهره نگرفت، بلکه به رفتاری فرمگرا متکی بر تجرید از طبیعت روی آورد. جایگاه وی در مجسمهسازی پس از انقلاب شایان توجه است، چرا که در پی گسیختگیِ چندینبارۀ سنن هنری -که در رشتۀ مجسمهسازی انقطاعی تمامعیار بود- فاطمه امدادیان در کنار معدود هنرمندانی دیگر، با اتکا به امکانات فردی و در دشوارترین شرایط بر اهمیت این رسانه پای فشرد و در قالب آن، تجربۀ ایدههای مدرنیستی در هنر را دنبال کرد؛ انتخابی که از مسیر انزوا و محرومیت میگذشت تا آزمون هنر مدرن را تداوم بخشد.